لبههای زمین x SSI: پدرم غواصی را در ۶۵ سالگی یاد گرفت و عاشقش شد!
scuba divingenvironmentfreedivingadventurefamily
1 views - 1 viewers (visible to dev)

Adam-Moore
همزمان با جشن روز پدر ۲۰۲۴، میخواهیم از همه پدران و شخصیتهای پدری شگفتانگیزی که ما را به غواصی تشویق و الهام بخشیدهاند، قدردانی کنیم. در این آخرین بهروزرسانی «لبههای زمین»، با اندی کراس همراه میشویم تا پدرش را با غواصی آشنا کند و کشف کند که غواصی با عزیزان چقدر میتواند باورنکردنی باشد. برای اطلاعات بیشتر ادامه مطلب را بخوانید.
وقتی برای اولین بار حرفه غواصیام را شروع کردم ، به تنهایی این کار را انجام میدادم. همه چیز را از صفر یاد میگرفتم و به تنهایی انجام میدادم، چون هیچکدام از دوستانم علاقهای نداشتند. یا شاید هم داشتند، اما هیچوقت برای ما نیویورکیها زمان مناسبی نبود. بنابراین به عنوان یک غواص انفرادی به این طرف و آن طرف میرفتم و با هر کسی که من را همراهی میکرد، سوار قایقهای غواصی میشدم. از باهاما گرفته تا غواصی در بالی ، ماجراجوییهایم را در اطراف جایی که میخواستم غواصی کنم، برنامهریزی میکردم.
یک روز، ماجرای غواصیام را برای پدرم تعریف کردم و خیلی اتفاقی گفتم که او هم باید با من غواصی را امتحان کند. نمیدانستم که این شروع یک سفر باورنکردنی است.
معمولاً وقتی چنین نظراتی را به مردم میدهم، انتظار ندارم که آنها متعهد شوند. مخصوصاً پدرم نه. معمولاً حدود ۱۰۰ بار درخواست و التماس میکنم تا بالاخره تسلیم هر یک از ایدههایم شود. با این حال، وقتی این کار را میکند، بهترین لحظات زندگیاش را سپری میکند. اما این بار، واقعاً به نظر میرسید که کاملاً علاقهمند است - که منطقی هم بود، چون او بود که از همان ابتدا مرا به دنیای زیر آب علاقهمند کرد.
استیو در گذشته یک جمعآوریکنندهی مشتاق ماهی بود. و اگرچه از اعتراف به این موضوع متنفرم، اما او حتی از ماهیهای عجیب و غریب هم بیشتر طرفدار داشت. در زمانی که این سرگرمی شروع شد، مطمئنم که استیو متوجه مشکل جمعآوری ماهیهای وحشی نبود. با این وجود، انکار نمیکنم که این بخش عظیمی از تربیت من بود. تازه از ابتکار و خلاقیت او هم که بگذریم؛ او تمام مخازن ماهی و سیستمهای تصفیه را خودش از تکههای آشغالی که در اطرافش پیدا میکرد، ساخت.
آکواریومها از تخته سه لا و رنگ قایق اپوکسی ساخته شده بودند و فیلترها از سطلهای زباله و لولههای پیویسی ساخته شده بودند. من و او عاشق آن ماهیها بودیم و استیو از آنها مثل فرزندانش مراقبت میکرد. آکواریومها در زیرزمین مطب دندانپزشکی او قرار داشتند و او سالها از هر یک از آنها مراقبت میکرد. آنها سالمترین ماهیهای در قفسی بودند که تا به حال دیده بودیم.
این ماهیها آنقدر سالم بودند که آکواریومها وقتی از اندازهی تانکها بزرگتر میشدند، ماهیها را از او میگرفتند - مثل مارماهیهای غولپیکر مورای و کوسههای پلنگی دیدنیاش. حالا در دنیای مدرن، که تجارت غیرقانونی حیوانات و رفاه حیوانات از اولویتهای اصلی است، فکر کردم چرا به استیو نشان ندهم که این حیوانات در زیستگاه طبیعیشان چه شکلی هستند؟
بنابراین، ما برای شرکت در آزمون غواصی آبهای آزاد استیو در باهاما رفتیم. او خیلی متعهد بود. من تا آن موقع (و هنوز هم ندیدهام) کسی را که خودش را غرق در مطالعه و یادداشتهای دستنویس - که از امتحانات آنلاین یادداشتبرداری شده بودند - کند، به روشی که استیو انجام میداد، ندیده بودم.
انگار قرار بود در امتحان ورودی دانشگاه شرکت کند و تمام زندگیاش نه تنها به قبولی در آن، بلکه به موفقیت در آن هم بستگی داشت. و در آن لحظه، اگرچه مثل همیشه بیوقفه او را مسخره میکردم، اما به این افتخار میکردم که کار غواصیاش را اینقدر جدی گرفته است. این علاقهی واقعی و ترس محض از تسلیم شدن در برابر خطرات غواصی به یک اندازه بود.
به همین خاطر، نمیتوانستم او را سرزنش کنم، چون دقیقاً همین چند ماه پیش همین حس را داشتم. از این گذشته، هیچکدام از ما در شنا خیلی ماهر نبودیم. به زحمت میتوانستیم یک دور در استخر شنا کنیم و به معنای واقعی کلمه هیچ درکی از اقیانوس نداشتیم. به قول معروف، دیر رسیدن بهتر از هرگز نرسیدن است.
من غواصی را در ۳۱ سالگی شروع کردم، اما استیو از ۶۵ سالگی شروع کرده بود. احترام زیادی برای این مرد قائلم که به آنجا رفت و امتحانش کرد، فلش کارتهایش را مطالعه کرد و از این حرفها
او از آبهای آزاد عبور کرد - به سختی - و بسیار مغرور بود. این یکی از آن لحظاتی بود که نقشهای "فرزند" و "والد" کمی معکوس به نظر میرسید. من از اینکه او اینقدر احساس موفقیت میکرد، خوشحال بودم. حالا او میتوانست مارماهیهای محبوبش را در عنصر واقعیشان ببیند! میدانستم که این قدم کوچک در زندگی استیو، لحظهای تعیینکننده برای او خواهد بود، فرصتی برای دور شدن از شهر کوچکمان برومال، پنسیلوانیا (که از ترک آن متنفر است) و دیدن دنیا. و نه فقط آنچه روی آب است، بلکه آنچه در زیر سطح آب قرار دارد.
حالا، با توجه به اینکه استیو به سختی از آبهای آزاد عبور کرد، میدانستم که وقتی سعی کند غواصیهای ما را ادامه دهد، هنوز یک منحنی یادگیری شیبدار برای او وجود خواهد داشت. به محض اینکه او از محیط آموزشی خارج شود و در اعماق با امثال من، که باز هم تازهکار بودم، قرار بگیرد، با عوامل ترس بیسابقه زیادی روبرو خواهیم شد. بنابراین، این بدان معنا بود که من باید به استرالیا نقل مکان میکردم، غواص ماهرتری میشدم و در نهایت حرفهای میشدم.
شوخی کردم، این دلیل مهاجرت من به استرالیا نبود (فقط تا حدی). من به این ورزش معتاد شده بودم و با دیدن اینکه پدرم چقدر این تجربه را دوست دارد، میخواستم بهتر شوم و دنیای کاملاً جدیدی را به او نشان دهم.
غواص آبهای آزاد شدن به این معنی بود که من و پدرم چیز خاصی برای به اشتراک گذاشتن خواهیم داشت. چیزی که هیچکس نمیتواند از ما بگیرد.
ما خاطراتی را خلق میکردیم که برای همیشه با هر دوی ما خواهد ماند. بنابراین، تصمیم گرفتم از استیو دعوت کنم تا در حالی که من در حال گذراندن دوره غواصی خودم هستم، به استرالیا بیاید و بخشی از این سفر باشد. من هنوز متوجه نشده بودم که به عنوان همراه غواصی او باید چه میزان نجات و ذخیره انجام دهم، اما این به یک آموزش عالی برای یک استاد غواصی در حال پیشرفت تبدیل شد. و بله، این فرصتی برای استیو بود تا بخشی از سفر غواصی من باشد. به علاوه، هیچ چیز بهتر از غواصی در استرالیا نیست!
استیو در دوره آموزشی دایو مستر من 2 امتیاز از دست داد، مطمئناً. اما من قبول شدم و پدرم کاملاً در آن نقش داشت. این دوره فراتر از یک دوره خاص بود و واقعاً برای من به اندازه یک دنیا ارزش داشت، چون میدانستم که او شاهد و ناظر پایان تمرینات سختی بود که مربی غواصیام برایم انجام داد و در مسیر یادگیری من نقش داشت.
حالا، سوال این شد که من و پدرم کجا باید غواصی کنیم؟
مسیر اکتشافی، تیم ما را به غواصی در کالیفرنیا هدایت میکرد، جایی که برخی از مکانهای غواصی مورد علاقه من در آنجا قرار دارند. من ماهها در طول همهگیری، سواحل کالیفرنیا را بالا و پایین رفته و در جنگلهای افسانهای جلبک دریایی غواصی کرده بودم و واقعاً شگفتزده شده بودم. این فرصت بینظیری بود تا استیو را دوباره به آب برگردانم. البته کمی متقاعد کردن لازم بود، زیرا کالیفرنیا به خاطر آبهای سرد و شرایط چالشبرانگیزش شناخته میشود.
اما مثل همیشه، بعد از تقریباً ۱۰۰ بار تلاش، استیو قبول کرد و ما داشتیم او را برای غواصی در آبهای معتدل در یک مرکز غواصی در کالیفرنیا آماده میکردیم، چون در ایالت ما به ندرت کسی غواصی اسکوبا انجام میدهد. و در ماه مارس، استیو در راه کالیفرنیا بود تا به ما ملحق شود و این فرصت بینظیر را داشته باشد که جلبک دریایی را در طبیعت ببیند. من خیلی هیجانزده بودم، اما میدانستم که این برای کسی که حالا ۷۰ سال دارد و تجربه بسیار کمی در اقیانوس و غواصی دارد، کار بسیار سختی خواهد بود.
اولین توقف ما سانتا باربارا برای غواصی در جزایر مانش ، از جمله مناطق دریایی محافظتشده در ایالات متحده، بود. من بیشتر وقتم را در اینجا صرف غواصی کرده بودم و شیفتهی این هشت جزیره شده بودم و این موضوع هیجان من را برای به اشتراک گذاشتن این آبها با پدرم دو چندان میکرد. ما به سختی میتوانستیم با لباسهای غواصی ۷ میلیمتری خود با کلاه، دستکش و چکمههای ضخیم حرکت کنیم. حتی پوشیدن همه این تجهیزات هم کار زیادی میبرد. اما استیو روی همین کار فوقالعاده متمرکز بود و آن را انجام داد.
ما به قسمت کمعمق پریدیم و بلافاصله در سطح آب با مشکلاتی برای راحت شدن در آبهایی بسیار متفاوت از آبهای باهاما یا استرالیا مواجه شدیم. با این حال، پس از یک دوره کوتاه سازگاری، توانستیم خودمان را جمع و جور کنیم و به داخل جلبک دریایی رفتیم.
سخت بود که از دیدن این مکان که به حق به عنوان گالاپاگوس آمریکای شمالی شناخته میشود، شگفتزده نشویم. تیم اکتشافی و پدرم شگفتزده شده بودند.
زندگی پر جنب و جوش زیادی در اطراف ما وجود داشت و چشمان ما را به اکوسیستمهای متفاوتی نسبت به آنچه به آن عادت داشتیم، باز کرد. روحیهها بالا بود. با این حال، این غواصیها معمولاً نیاز به شنا در سطح آب و بازگشت به قایق دارند. بنابراین، من از استفاده از مهارتهای غواصیام لذت بینظیری بردم و استیو را به قایق برگرداندم. ما هنوز در اینجا کاملاً در حالت آموزش بودیم!
ایستگاه بعدی جزیره کاتالینا، یکی از جواهرات تاج صحنه غواصی کالیفرنیا بود. و در اینجا ما با موسسه دریایی جزایر کاتالینا (CIMI) همکاری میکردیم تا در مورد چگونگی آموزش نسل بعدی برای تبدیل شدن به نگهبانان اقیانوس اطلاعات کسب کنیم.
این اردو جوانان را به زندگی در محل و یادگیری غواصی سطحی ، غواصی اسکوبا و یادگیری همه چیز در مورد علوم دریایی میآورد. این یکی از شگفتانگیزترین مکانها برای جوانان بین کلاسهای چهارم تا دوازدهم است. و از آنجا که تواناییهای غواصی استیو خیلی پیشرفته نبود، فکر کردم این مکان، ایستگاه بعدی ایدهآلی برای او خواهد بود - اینکه توسط مربیان و آموزگاران اقیانوس احاطه شود. و در واقع، همینطور هم بود. این یک لحظه موفقیتآمیز برای پدرم بود.
این اولین باری بود که استیو را در یک غواصی راحت میدیدم، وظایفش را به درستی انجام میداد و از لحظات زندگیاش لذت میبرد!
چند غواصی بود که دیدم او به چیزهای کوچکتر نگاه میکند - نشانهای از اینکه او جادوی دنیای زیر آب را درک کرده است. گاهی اوقات، چیزهایی که انتظارش را ندارید، هنگام غواصی بیشترین تأثیر را میگذارند. با هر غواصی در کاتالینا، در کنار تیم CIMI، اعتماد به نفس استیو بیشتر میشد و او از کلاس چهارم به کلاس پنجم و همینطور ادامه میداد. به جرات میتوانم بگویم که در این فصل از سفر اکتشافی، او حتی شاید به سطح کلاس دوازدهم غواصی رسیده باشد. شوخی میکنم!
اما واقعاً، یکی از نکات برجسته این سفر اکتشافی تا اینجا، دیدن این بود که پدرم چقدر با افتخار به سطح آب میآید و غواصیهایش را به خوبی انجام میدهد. ما بر ترس غلبه کردیم، خودمان را به چالش کشیدیم و از آن سربلند بیرون آمدیم. بسیار قویتر و مقاومتر از قبل.
برای افرادی مثل ما که در کنار اقیانوس بزرگ نشدهایم و واقعاً اهل آبهای نیلگون نیستیم، این لحظات اهمیت زیادی دارند.
حتی پوشیدن لباس غواصی ۷ میلیمتری واقعاً به قدرت انسانی نیاز دارد و استیو بدون هیچ شکایتی از پس آن برآمد. فکر میکردم در طول دوره آبهای آزادش به خودم افتخار میکنم، اما این بار فراتر از غرور بودم. او به چیزی پایبند بود که واقعاً دشوار است، مگر اینکه بتوانید مرتباً غواصی کنید و تمرین کنید. او بارها و بارها تلاش میکرد تا به دخترش نزدیکتر باشد و با هم تجربیات خاصی داشته باشند. این واقعاً از نظر من چیز خاصی است.
امیدوارم در ادامهی این سفر اکتشافی، دوباره فرصت غواصی با پدرم را پیدا کنم.
امیدوارم حتی پس از این سفر تاریخی به دور دنیا و دنبال کردن داستانهای پیشرفت مثبت در مورد اقیانوسمان، این پایان این سفر شگفتانگیزی که با هم در آن هستیم نباشد. هرگز از نظر دور نمیماند که او یکی از معدود افرادی است که در جایی که بیشترین اهمیت را دارد - زیر آن خط آبی نازک - با من ملاقات میکند. و به همین خاطر، من برای همیشه سپاسگزار خواهم بود. اما نه فقط برای زمانی که زیر آب بودیم؛ بلکه برای معرفی آن ماهیهای آکواریومی در جوانیام.
اگر آن خاطره و تجربه اصلی نبود، احتمالاً امروز غواصی نمیکردیم. با اینکه عشق من به اقیانوس به جای سواحل حماسی و پر از زندگی، در زیرزمین کمنور مطب دندانپزشکی پدرم تجلی پیدا میکرد، اما من تربیتم را برای دنیا تغییر نمیدادم.
اشتیاق به دریا میتواند در هر جایی شعلهور شود. به اشتراک گذاشتن این اشتیاق با افرادی که دوستشان دارید یکی از رضایتبخشترین کارهایی است که میتوانید انجام دهید. اگر این افتخار را دارید که در روز پدر یا هر روز دیگری با کسی که دوستش دارید غواصی کنید، پیشنهاد میکنم همین حالا این کار را انجام دهید.
چرا امسال، روز پدر، غواصی را با خانوادهتان شروع نمیکنید؟
شما برخی از بهترین تجربهها و غنیترین خاطرات را خلق خواهید کرد. برای کسب اطلاعات بیشتر روی لینک زیر کلیک کنید.